جستجو

مطالب مرتبط

اعتلای حقوق بشر با حفظ حرمت و حـریت انسان­ در نظام تــربیت عــلوی: نگاهی به نهج­ البلاغه



اعتلای حقوق بشر با حفظ حرمت و حـریت انسان­ در نظام تــربیت عــلوی: نگاهی به نهج­ البلاغه

علیرضا رحیمی[1]

دکترای تعلیم و تربیت، عضو گروه مطالعات اسلامی به زبان فرانسه موسسه زبان و فرهنگ شناسی دانشگاه المصطفی(ص) مدیر موسسه بین المللی مطالعاتی نهج البلاغه

لیلا کربلایی حاجی

کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث، محقق موسسه بین المللی مطالعاتی نهج البلاغه

 

مقدمه

این مقاله در قالب ارائه چند گزاره­[2] به بیان یکی از اساسی­ترین اندیشه­های مؤثر بر تعلیم­وتربیت در سیره و کلام امیرمؤمنانعلیه­السلام و بویژه در نهج البلاغه میپردازد. اندیشه ای که به اعتقاد نگارندگان بیشترین تأکید را بر حقوق بشر دارد. باید به این نکته اشاره کنیم که آنچه تربیت علوی(نظام تربیتی امام علیعلیه­السلام) می­نامیم نه تنها نمونه اعلای رعایت حقوق بشر است بلکه می­تواند آن را اعتلا بخشیده و مرزهای آن را گسترده کند. فرضیه ما در این مقاله این است که «حفظ حرمت و حرّیت انسان، چونان اندیشه­ای اساسی در 1-درک حقوق بشر 2-به رسمیت شناختن و نیز 3-تلاش برای تحقق اهداف و نیز 4- اعتلای آن،  مبنای گفتار و کردار امامعلیه­السلام در عرصه­های گوناگون -بویژه در زمینه تربیت افراد انسانی و نیز سیاستگذاری در جامعه انسانی- بشمار می­رود.»  برای مدلل نمودن این فرضیه، از روش­های مربوط به فهم متن بهره­گیری میکنیم و با شواهدی از کلام امام علیعلیه­السلام در نهج البلاغه این استدلال را کامل میکنیم. در این گفتار، با تکیه بر متن نهج البلاغه –که سندیّت آن از پیش چونان پیش­فرض پذیرفته شده است- و بر مبنای فهم خود از متن، به صورت بندی چند گزاره پرداخته­ایم که جمع­بندی آنها نشان­گر محوریت دو اندیشه آزادی­خواهی(حفظ حریت) و انسان­گرایی(حفظ حرمت) نزد امیرِمؤمنانعلیه­السلام در عرصه تربیت افراد انسانی و نیز سیاستگذاری فرهنگی و تربیتی در جامعه انسانی است. 

واژگان کلیدی امام علیعلیه­السلام، تربیت علوی، نهج البلاغه، حقوق بشر، آزادی خواهی(حفظ حریت)، انسانگرایی(حفظ حرمت)

 

ابتدا به طرح و صورت بندی مسئله برای دستیابی به حل آن می­پردازیم:

مسئله و صورت بندی آن

نقطه آغاز...     

نکته نخست: به یک مربی حقیقی، ویژگی­های خُلقی فراوانی را می­توان نسبت داد و خصوصیات اخلاقی بسیاری را می­توان برای او در نظر گرفت. سخن گفتن در این باره به اعتقاد ما بیهوده است زیرا آن قدر گسترده و دامن فراخ است که تمامی اخلاقیات را شامل می­شود. می­توان تمام آن چه را که خوبی و ارزش اخلاقی نامیده می­شود برای یک تربیت­کننده خوب لازم دانست اما، در این جا، ما به یکی از مهم­ترینِ این خصایص و ویژگی­ها اشاره می­کنم که به نظر می­رسد شاه­کلید تمامی رفتارهای اخلاقی و تعامل­های صحیح با متربیان است که اتفاقا جزو اصلی­ترین حقوق بشر نیز بشمار می­آید. این خصیصه، بیش از آن که یک خُلق و خوی تلقی شود یک دیدگاه و فلسفه است. به عبارت دیگر، روح حاکم بر اندیشه و افکار و نگرشی خاص نسبت به انسان­هاست. پس باید گفت بیش از هر چیز نوعی «انسان­شناسی» است. این ویژگی اخلاقی یا این نگرش انسان­شناسانه، در «احترام به انسان» یعنی حفظ «حُرمت» و «حُرّیت» آدمی خلاصه می­شود.

بدین ترتیب مهم­ترین ویژگی اخلاقی یک تربیت­گر، «احترام به انسان» است. اگر مربی به انسان، احترام بگذارد بی­شک خود نیز انسانی نمونه خواهد بود. یعنی «احترام به انسان»، تمامی رفتارهای ارزشی یک مربی را در بر گرفته و توجیه می­کند. این احترام را به طور مشخص در حفظ حُرمت(کرامت) و حُــریّت(آزادی) انسان می­توان مشاهده کرد. حفظ حرمت(کرامت) و حریت(آزادی) انسان مهم­ترین اصل تربیتی است که باید در اندیشه و رفتار یک مربی حقیقی مشاهده شود.(ر.ک به: رحیمی، 1393، 57-61)

نکته دوم: تربیت –چونان یادگیری نافع-(رحیمی،1389، فصل5) تنها در مورد انسان مصداق دارد و با اثرگذاري بر او یا اثرپذیری از او معنا مي‌شود، پس لازم است در آن، انسان و به تبع آن قواعد حاكم و عوامل مؤثر بر شخصیت و رفتار وی، دقيقاً مورد شناسايي قرار گيرد. به عبارت دیگر انسان­شناسی مهم­ترین بخش از مبانی علم و عمل تربیت است.[3] ماهيت انسان، محور آراء، افکار و نظريه‌هاي فلسفي و علمي متفکران، بویژه تربیت­پژوهان است. اختلاف بينش‌ها در بارة طبيعت انسان، نظريه‌هاي متعددي را نتيجه می­دهد که مي‌کوشند رفتار آدمي را به شيوه‌هايی کاملا متفاوت تفسير کنند. اين نظريه‌ها در نوع نگاه به هستي، خالق، طبيعت انسان، ارزش‌ها، شناخت و... راه‌هاي متفاوتي را در پيش گرفته‌اند. با اتخاذ نگرشی سیستمیک و با فرض همسازی تمامی خرده­نظام­هایِ سیستم معرفتی و نیز نظام اجتماعی اسلام، طبعاً خرده نظام تربیتی اسلام نیز مبتني بر مباني خاصّي است كه از نگرش اسلام در باره‌ انسان، نشأت مي‌گيرد. از اين رو، لازم است اين مباني، مورد توجّه قرار گرفته و سپس بر اساس آن، اصول اساسي تربیت آشكار گردد.

فرضیه...           در تربیت -بویژه تربیت علوی- اندیشه "آزادی خواهی"(حفظ حریت) و "انسان‌گرايي"(حفظ حرمت و کرامت) اساسی­ترین اصل تئوريك و در واقع نقطة آغازينِ همة اقدامات تلقي می­شود، زيرا  نقطۀ آغاز و انجامِ هم علم و هم عمل تربیت و موضوع اساسي آن انسان است؛ "انسان چونان یک فرد" و "انسان چونان عضوی از جامعه انسانی" و این انسان، در فرهنگ اسلامی، موجودی آزاد و مختار وصاحب اراده است. بر این اساس، ما در اینجا در پی استدلال این گزاره­ هستیم که «حفظ حرمت و حرّیت انسان، چونان اندیشه­ای اساسی در 1- درک حقوق بشر 2- به رسمیت شناختن 3- تحقق اهداف و نیز 4-اعتلای آن، مبنای گفتار و کردار امام(ع) در عرصه­های گوناگون -بویژه در زمینه تربیت افراد انسانی و نیز سیاستگذاری فرهنگی و تربیتی در جامعه انسانی- بشمار می­رود.»

مسئله...           براین اساس مسئله اصلی این مقاله جستجوی مستنداتی از کلام امام علیعلیه­السلام آن هم صرفا در نهج البلاغه-و صورت­بندی و جمع­بندی آنها برای تبیین اهتمام امامعلیه­السلام به این اندیشه اساسی است. ما در صدد ارائه شواهدی هستیم که نشان دهد تربیت در اندیشه امیرِمؤمنانعلیه­السلام و نیز در آراء حکومتی وی، آزادی­خواهانه و انسان­گراست و نیز به "تربیتی انسان­گرا" یعنی "تربیتِ انسانی آزاد" و نیز "تربیت با شیوه­ای انسانی" منجر می­شود و نه تنها حقوق بشر را به رسمیت می­شناسد بلکه معنای گسترده­تری بدان می­بخشد.

در بخش نخست این مقاله رابطه میان حقوق بشر از یک سوی و نظام تربیتی که از طریق بررسی افکار، گفتار و رفتار امام علی(ع) استنتاج می­شود -و ما آن را تربیت علوی می­نامیم- بررسی می­شود.  در این بخش ادعایی مطرح می­شود و در بخش دوم برای اثبات درستی آن استدلال می­شود: «نظام تربیت علوی، نه تنها حافظ حقوق بشر بلکه توسعه دهنده آن است. این حفظ و توسعه دهندگی حقوق بشر بواسطه اتکاء اندیشه تربیتی امام علی(ع) بر دو اصل آزادی و انسان گرایی است.»

تربیت علوی و حقوق بشر

گزاره1: تاکید منشور حقوق بشر بر حرمت و حریت انسان است.

منشور حقوق بشر و موضوع حرمت و حریت انسان...             

منشور حقوق بشر بیش از هر چیز بر حفظ حرمت و حریت انسانها تأکید می­کند. حرمت و حریتی که بواسطه ظلم و ستم جنایتکارانی مثل هیتلر جهان را به نابودی و قهقرا کشاند. در مقدمه اعلامیه حقوق بشر[4] آمده:

«از آنجا که بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر تمامی اعضای خانواده بشری بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است، از آنجا که بی اعتنایی و تحقیر حقوق انسان به انجام کارهای وحشیانه انجامیده به طوری که وجدان آدمی را در رنج افکنده است، و پدید آمدن جهانی که در آن تمامی ابناء بشر از آزادی بیان و عقیده برخوردار باشند و به رهایی از هراس و نیازمندی رسند، به مثابه عالیترین آرزوی همگی انسانها اعلام شده است، از آنجا که بایسته است تا آدمی، به عنوان آخرین راهکار، ناگزیر از شوریدن علیه بیدادگری و ستمکاری نباشد، به پاسداری حقوق بشر از راه حاکمیت قانون همت گمارد، از آنجا که بایسته است تا روابط دوستانه بین ملتها گسترش یابد، از آنجا که مردمان «ملل متحد» در «منشور»، ایمان خود به اساسی‌ترین حقوق انسانها، در حرمت و ارزش نهادن به شخص انسان را نشان داده و در حقوق برابر زن و مرد هم پیمان شده‌اند و مصمم به ارتقای توسعه اجتماعی و بهبود وضعیت زندگی در فضای آزادترند، از آنجا که «ممالک عضو»، در همیاری با «ملل متحد»، خود را متعهد به دستیابی به سطح بالاتری از حرمت جهانی برای حقوق بشر و آزادی‌های زیربنایی و دیده بانی آن کرده‌اند، از آنجا که فهم مشترک از چنین حقوق و آزادیها از اهم امور برای درک کامل چنین تعهدی است، بنابراین، هم اکنون، مجمع عمومی این «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را به عنوان یک استانده مشترک و دستاورد تمامی ملل و ممالک اعلان می‌کند تا هر انسان و هر عضو جامعه با به خاطرسپاری این «اعلامیه»، به جد در راه یادگیری و آموزش آن در جهت ارتقای حرمت برای چنین حقوق و آزادیهایی بکوشد و برای اقدامهای پیشبرنده در سطح ملی و بین‌المللی تلاش کند تا [همواره] بازشناسی مؤثر و دیده بانی جهانی [این حقوق ] را چه در میان مردمان «ممالک عضو» و چه در میان مردمان قلمروهای زیر فرمان آنها [تحصیل و] تأمین نماید.»(اعلامیه حقوق بشر)

گزاره2: نظام تربیت علوی، نه تنها حافظ حقوق بشر بلکه توسعه دهنده آن است.

نظام تربیت علوی، هم حافظ و توسعه دهنده حقوق بشر...                 

آنچه بیش از هر چیز مورد تأکید اعلامیه حقوق بشر است موضوع حرمت و حریت ابناء بشر است. اکنون ادعای ما این است که نظام تربیت علوی...

  1. نظامی انسان­گرا یعنی حافظ حرمت و کرامت انسان است.
  2. نظامی مبتنی بر پذیرش آزادی و اراده و اختیار انسان است.
  3. نظامی تربیتی با هدف آزاد سازی انسان از بند بندگی غیر خدا و حفظ حریت و آزادگی انسان است.
  4. نظامی تربیتی است که نه تنها بر به رسمیت شناختن آزادی –چونان یک مبنا- و حفظ آزادگی انسان –چونان یک هدف- تأکید دارد بلکه بر آزادی و اختیار انسان و توانایی تصمیم گیری او تکیه می­کند و مهار تربیت انسان را به دست خود او می­سپارد!

تمامی موارد بالا بی­تردید بر حقوق بشر و حفظ حرمت و حریت انسان تأکید می­کنند اما مورد چهارم مسلما دایره حقوق انسانی را بیش از آنچه مورد توجه خود انسان­ها و منشور حقوق بشر بوده توسعه می­دهد و اعتلا می­بخشد!       

اکنون اگر یک نظام تربیتی در اندیشه و عمل نه تنها مدافع و حامی حقوق انسان­ها و آزادی و کرامت آنها باشد بلکه تمام تلاشش بازآفرینی انسان­ها بدست خویشتن(=نهایتِ آزادی و اختیار انسان!) و هدایت آنها بسوی آزادی حقیقی –چونان هدف اساسی تربیت- باشد، آیا مدافع و حامی حقوق بشر تلقی نمی­شود!؟  

ادعای ما این است که تربیت علوی، نظامی تربیتی است که هم در عرصه تربیت فردی و فرزندپروری و هم در صحنه تربیت اجتماعی و سیاستگذاری­های فرهنگی-اقتصادی-اجتماعی، نه تنها حقوق بشر را به تمامه رعایت می­کند بلکه تربیت را اساسا بر مبنای آزادی انسان و اصل انسان­گرایی بنا نموده و اساسی­ترین راهبرد تربیتی خود را حفظ حرمت و حریت آدمی و تلاش برای بازآفرینی شخصیت متربی بدست خویش می­داند.

برای مستدل نمودن این ادعا، باید جایگاه دو مفهوم و دو اندیشه اساسی را در تربیت علوی بررسی نمود:

آزادی و انسان گرایی در تربیت علوی

سؤال این است که: آزادی­طلبی و انسان­گرایی که از آن به حفظ حرمت و حریت انسان تعبیر می­کنیم، در نظام تربیت علوی چه جایگاه و نقشی دارد؟ 

برای پاسخ به این سؤال ضمن استدلال، صرفا به نمونه­هایی از کلام امامعلیه­السلام اشاره می­کنیم:  یکی از نمونه­های رفتار تربیتی امام علیعلیه­السلام از میان شواهد فراوان، نامه سی و یکم نهج­البلاغه است که از زبان یک پدر/امام/معلم و با لحنی عمیقاً پدرانه/دوستانه/عالمانه به رشته تحریر درآمده است. ما برای استدلال در باره نگاه انسان­گرایانه و آزادی­طلبانه امام علی(ع) نسبت به تربیت، بر اساس این ویژگی یعنی لحن پدرانه و محتوای نامه تلاش خواهیم کرد.  به اعتقاد ما، لحن پدرانه، نه تنها یکی از امتیازات این نامه بلکه مبنای استدلال برای اثبات دیدگاه انسان­گرایانه امام علیعلیه­السلام است. یکی از دلایل این امتیاز آن است که سخن گفتن از موضع یک پدر آن هم پدری معمولی و عادی- بهترین زبانِ برقراری ارتباط میان دو نسل، برای تربیت است زیرا هم حاوی "ناهمترازی" میان مربی و متربی –به عنوان لازمه­ رابطه­ تربیتی- است و هم، این ناهمترازی را به نحوی آزاردهنده­ دامن نمی­زند!

در اولین گام، اولین گزاره را بدین صورت ارائه میدهیم:

گزاره 1: تأمل در گفتار و رفتار امام علیعلیه­السلام نشان­گر اهتمام امام به امر تربیت، در تمامی عرصه­های حیات فردی و اجتماعی است.

اکنون سؤال این است که آیا شخصیتی مانند امیرِمؤمنانعلیه­السلام در عرصه تربیت چه در زمینه فرزندپروری و تربیت افراد به عنوان پدر/مربی و چه در زمینه سیاستگذاری اجتماعی به عنوان امام و رهبر- به اهمیت تربیت و اهمیت توجه به آن و تأمل و تفکر در باره آن در نظر و عمل واقف بوده است؟ و اگر چنین بوده چگونه این وقوف را در گفتار و رفتار خویش نمایان می­کرده است؟ 

امیر مومنانعلیه­السلام و فرزندپروری...                   در باب اهمیت تربیت، شواهد نشان می­دهد که نزد امیرِمؤمنانعلیه­السلام تربیت آن چنان اهمیتی داشته که همه امور از جمله حکومت و سیاست نیز جنبه تربیتی بخود می­گرفته و در خدمت اهداف تربیتی بوده است. چنانکه در سیره ایشان می­بینیم، برای مثال امیرِمؤمنانعلیه­السلام به عنوان خلیفه­ رسول خدا(ص) و رهبر جامعه­ مسلمانان، در یکی از بدترین شرایط حیات اجتماعی زمانه­ خود، پس از جنگ صفین و در هنگامه­ قوّت گرفتن فتنه­ بزرگ شام، در میان راه بازگشت از آن کارزار بظاهر نافرجام –که بی­شک به لحاظ سیاسی حائز اهمیت فراوانی بوده است- در محلی بنام حاضرَین، گَردِ جهاد از تن نتکانده، مشغول نگارش نامه حکمت آموز و بلند بالایی برای فرزندش حسن­مجتبیعلیه­السلام می­شود و این را در عمل اثبات می­کند که فرزند، پاره­ وجود والدینش نیست بلکه همه­ وجود آنهاست!

وَ وَجَدْتُكَ بَعْضِي بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي

بر  اساس این تأملات وتوجهات است که اکنون]  من، تو را پاره­ای از وجود خود... نه... بلکه همه­ی وجود خود، تلقی می­کنم!        تا جایی که اگر از روزگار به تو  مشقتی رسد، بواقع به من رسیده و اگر مرگ بر تو آغوش  بگشاید، بی­تردید  بر جان من پنجه گشوده و آن چه تو را بیازارد، براستی  مرا آزرده و غبار غم بر سیمای من نشانده است. » (نهج البلاغه نامه 31)

اگر کسی به محتوای این نامه امیرِمؤمنانعلیه­السلام  (نامه سی و یکم نهج البلاغه) توجه و آن را مطالعه کند بخوبی در می­یابد که ایشان در زمینه فرزندپروری و تربیت افراد به عنوان یک پدر/مربی، به اهمیت تربیت و اهمیت توجه به آن و تأمل و تفکر در باره آن در نظر و عمل واقف بوده است و با بکاربردن چه تعابیر و معانی و الفاظی وقوف خود را در گفتار و رفتار نمایان می­کرده است. (رحیمی.علیرضا، 1394، فصل1)

 

پس از ذکر اهمیت تربیت نزد امام علی(ع) دومین گزاره ای که در اینجا مطرح میشود اشاره دارد به دیدگاه و روش تربیتی او:

گزاره2: تربیت علوی، عبارتست از تلاش برای ایجاد ناهمترازی خوشایند و متعامل میان مربی و متربی.

تربیت علوی= ناهمترازی خوشایند میان مربی و متربی...                    

هر چند بخش عمده­ای از ماجرای تربیت، مربوط به همین ناهمترازی میان مربی و متربی است اما با این وجود، بویژه در رابطه­ تربیتی میان بزرگسالان، این نابرابری نباید به گونه­ای ناآگاهانه و به دور از اراده و اختیار طرفین(مربی و متربی) باشد زیرا در چنین حالتی میان مربی و متربی فاصله ­افکنده و حتی موجب نفی رابطه­ تربیتی می­شود. مربی باید بدون تکیه بر روش­های سلطه­جویانه، ناهمترازی میان خود و متربی را اثبات کند و متربی نیز باید این ناهمترازی را درک نموده و بپذیرد. اثبات این ناهمترازی توسط مربی با نمایش وارستگی، علم و تقوا میسر است؛ بی­آن که ضرورتی برای به رخ کشیدن آن باشد!  

فیلیپ مِری­یو، فیلسوف و تربیت­پژوه فرانسوی معاصر، در بخشی از تعبیر خود از تربیت، آن را به درستی "رابطه­ای ناهمتراز میان دو شخص" می­داند.( meirieu, Penser l'éducation et la formation) بدین معنا، والدین و معلمان قاعدتاً باید در تراز بالاتری نسبت به فرزند یا شاگرد خود قرار داشته باشند. به تعبیر مری­یو، مربی چیزی را که برای متربی خود "خوب" می­داند، برای آموزش به او، انتخاب می­کند. متربی چون متربی است، خود، نمی­تواند دست به چنین انتخابی بزند، چون اگر می­توانست، دیگر متربی نبود! اما تلاش مربی باید معطوف به این باشد که شخصی مستقل و آزاد، خلق کند. انسانی که بزودی بتواند از دایره­ کنترل مربی خارج شود و با آزادی و استقلال به حیات خویش ادامه دهد.(همانجا)  به تعبیر مری­یو، برای تربیت، وجود رابطه­ای ناهمتراز و نامتقارن میان مربی و متربی، ضروری است یعنی مربی باید با متربی فرق کند و در تراز بالاتری از او قرار داشته باشد زیرا ویژگیِ ذاتیِ رابطه­ تربیتی ایجاب می­کند که در این ناهمترازی، مرجعی همچون سرآمدی، وارستگی، دانش، معلومات، فرهنگ و... خارج از رابطه­ تربیتی وجود داشته باشد تا تضمینی باشد برای مصون ماندن رابطه­ی تربیتی از جریان عواطف و احساسات! (همانجا) به اعتقاد ما رابـــطه­ واقع­گرایانه­ پدری و فرزندی -بشرط آن که پدر بر اساس مرجعی چونان سرآمدی و دانش و وراستگی در رابطه ناهمتراز آشکاری نسبت به فرزند قرارداشته باشد- می­تواند هر دوی این­ها را در خود داشته باشد: هم "ناهمترازی" و هم "امکان پیوند و ارتباط میان دو نسل" را!

سومین گزاره که به توصیف نظام تربیتی امام علی(ع) توصیف میکند اشاره دارد به اهمیت آزادی انسان به عنوان یک مبنا و نیز به عنوان یک امکان:

گزاره3: تربیت علوی، تلاش برای ایجاد توانایی بازآفرینی شخصیت متربی بدست خویشتن است.

تربیت علوی= بازآفرینی شخصیت خویش بدست خویش...    

نامه پدرانه امام علی(ع) به امام حسن(ع) نشانگر نگاه انسان­گرایانه و آزادی طلبانه امام در تربیت است زیرا نتیجه ای مهم در پی دارد: «مقدمه­چینی برای بازآفرینی شخصیت متربی در همه­ عصرها- توسط خود او و از طریق توجه به نصیحت­های پدرانه و البته حکیمانه!-»

این ویژگی در نامه­ امام علیعلیه­السلام به امام حسن مجتبیعلیه­السلام، بسیار مشهود است. زیرا بیش و پیش از هر چیز به وی گوشزد می­شود  که موجودی آزاد است:

لا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ و َقَد جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا

بنده ديگرى مباش كه خدا تو را آزاد آفريده است. (تحف العقول،77)

سپس مشاهده می­شود که پدر، در بخش بزرگی از این نامه به نصیحت همین فرزندی پرداخته که پیشتر او را از قید و بند سایرین رها ساخته؛ لذا این نصیحت­گری اساساً هیچ شباهتی با پنددهی­های مرسومِ والدین عادی ندارد زیرا امام علیعلیه­السلام پیش از شروع به اندرز، مقدمات بسیار مهمی را در نامه­ خود مطرح می­کند که هدف و کارکرد اصلی آن عبارتست از قرار دادن مهار تربیت فرزند، در اختیار خودِ او.

ممکن است کسانی بپرسندکه چگونه می­توان مهار تربیت یک انسان را به دست خودش داد؟

مطابق نظریه­ تربیت عقلانی بصیرت­گرا(ر.ک به: رحیمی،1389)، حتی برای کودکان نیز، تمامی همّ­وغم تربیت­گران باید این باشد که شخصیتی مستقل و آزاد بیافرینند. انسانی که هر چند کودک است اما توانی نسبی –هر چند اندک- برای فهم، قـــضاوت و تصمیم­گیری دارد و البته مربی باید تلاش ­کند که این سه توانایی را در او پرورش دهد تا روزبه­روز به استقلال بیشتری دست یابد و بصیرت وی افزوده شود. باید دانست که همانند بزرگسالان، تربیت کودکان نیز باید معطوف به قوای عقلانی و مبتنی بر پرورش توان تفکر و حل مسئله توسط خود آنان باشد. و در آخر باید گفت، معنای سپردن مهار تربیت به دست متربی، تکیه بر توان تفکر، قدرت فهم، توان بازسازی مفاهیم در ذهن او و نیز تکیه بر روشهای تربیتی متکی بر رویکرد شناختی است.

این دیدگاه مخالف آن چیزی است که امروز در عمل، در اغلب روابط تربیتی، در خانه و مدرسه به چشم می­خورد و مطابق آن فرزندان را به بهانه­های گوناگون دست­آموز کرده و در برابر واقعیت­های زندگی به موجوداتی بی­اراده و سست عنصر -شبیه ماشین- یا ناز پرورده و ناتوان بدل می­کنند. بواقع مهار تربیت را از دست متربی در ­آورده و بـر سلطه­گری بزرگ­ترها بر کوچک­ترها نامِ تربیت می­نهد!

دیدگاه و شیوه­ای که علیعلیه­السلام در نامه خود مطرح نموده و در عمل نشان داده، امروز پس از چهارده قرن، به عنوان مترقی­ترین نوع نگاه به تربیت و حاوی مؤثرترین نتیجه­ها تلقی می­شود و مورد تأکید دانش تعلیم­وتربیت و اندیشه­ی فیلسوفان بزرگ تربیتیِ است.

علیعلیه­السلام، به جای اندرزدهی به سبک مرسوم –که به خصوص در عصر حاضر معمولاً نتیجه­بخش نیز نیست!- ابتدا تلاش می­کند تا با آگاهی­بخشی به مخاطبش –در همه­ی زمان­ها و اعصار- شخصیتی مستقل را در او به وجود آورد و قدرت انتخاب و توان تصمیم­گیری وی را تقویت ­کند و به وی بصیرت ­دهد تا او از طریق راهنمایی­های پدرانه در قالب وصیت –که جز آگاهی و حاصل تجربه نیست- خود، اقدام به بازسازی شخصیت خویش کند. و این، مترقی­ترین فلسفه، هدف و شیوه­ی تربیت است!

أيْ بُنَيَّ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُنِي قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَ رَأَيْتُنِي أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِيَّتِي إِلَيْكَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالًا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ يَعْجَلَ بِي أَجَلِي دُونَ أَنْ أُفْضِيَ إِلَيْكَ بِمَا فِي نَفْسِي أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِي رَأْيِي كَمَا نُقِصْتُ فِي جِسْمِي أَوْ يَسْبِقَنِي إِلَيْكَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْيَا فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ

فرزندم، هنگامی که دیدم به  روزگار کهن­سالی خود رسیده­ و ناتوانی و سستی­ام رو به فزونی است،  برای نگارش این وصیت  برای تو، اقدام نموده و پیش دستی کردم ، پیش دستی کردم تا مبادا اجلم فرا رسد و من آن چه را در درون دارم برایت بيان نکرده باشم ؛ یا چنین پنداشته شود که اندیشه­ام نیز همانند جسمم دچار ناتوانی و نقصان شده،  یا پیش از آن که پیامم به تو برسد، امواج هوا و هوس و فتنه­های دل­فریب دنیا ، تو را بفریبد و  دیگر اندرزهایم را تلخ انگاشته و از آنها  بگریزی. (نهج البلاغه نامه 31)

 

در اینجا چهارمین گزاره توصیف گر نظام تربیتی امام علی(ع) را مطرح میکنیم که بر تمایز اساسی ایده تربیتی امام با سایر اندیشه های تربیتی تاکید میکند:

گزاره4: تربیت علوی، با هدف ایجاد توانایی بازآفرینی آدمی توسط خویشتن، مبتنی است بر اصل آزادی و انسان­گرایی.

تربیت علوی= تکیه بر آزادی انسان برای بازآفرینی انسان بدست خویش...               

بدین ترتیب با دقت در محتوای نهج­البلاغه در می­یابیم که برای مثال نامه سی و یکم نهج البلاغه، از پدری همچون امام علیعلیه­السلام به فرزندی همچون امام حسن مجتبیعلیه­السلام، هدفی جز این ندارد که به انسان­ها یاری رساند تا با درک نیازهای حقیقی خویش، به بازآفرینی شخصیت خود بپردازند و از این طریق به رشد و تعالی دست یابند و آزاد باشند. " آزاد"،  از آن جهت که بتوانند حافظ اختیار و اراده خویش و امانت­دار این ودیعه­ بزرگ الهی در خویش باشند و "نیازمند"، از آن جهت که برای بهره­گیری از این امانت برای رشدِ خویش، نیازمند دانستن و آگاهی هستند.

و نامه سی و یکم نهج البلاغه پیامی جز این ندارد که به وی بفهماند که او، خود، مسئول بازسازی شخصیت خویش آن هم به دست خویش است!  بنابراین هدف اصلی تربیت از دیدگاه امام در این نامه عبارت است از بازآفرینی انسان به دست خویش به گونه­ای که فردی آگاه، مستقل و آزاد باشد.

أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ أَعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِيَارَ الْغُرْبَةِ وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ

با شنیدن و پذیرش اندرزها و نصایح سودمند، دلت را زنده  نگه­دار. و با نیروی زهد،  هوا و هوس ­ها را از جان خویشتن  بیرون کن. و دلت را با یقین  به یکتایی و دانایی و توانایی خدا  نیرومند گردان. و دلت را با دانش راستین(حکمت)  غرق روشنایی کــن. و دلت را با یاد مرگ ، رام و آرام ساز. چشم دلت را به عاریتی بودن دنیا و مشکلات و دردسرآفرینی­های آن بگشای و از حمله و هجوم روزگار و کژتابی­های روز و شب بر حذر دار.  با نظر بر آیینه­ تاریخ و توجه به سرگذشت پیشینیان ضمیرت را روشن کن  و آن چه از تلخی­ها وشیرین­ها به ایشان رسیده به یادش آور. بر سرزمین­ها و آثار باقی مانده از پیشینیان عبور کن، و در آن چه کرده­اند و درآن جا­  که رفته­ یا اقامت گزیده­اند، با دیده­ عبرت­آموز  نظر کن. اگر خوب نظر کنی و بیاندیشی به درستی در می­یابی که آنان از جمع دوستان بریده­­ و رو به سوی دیار غربت نهاده­اند و من می­بینم که تو نیز  به زودی در زمره­ آنان در خواهی ­آمد! پس ،منزلگاه اصلی و اقامتگاه دائمی خویش را به نیکویی بنا کن و هرگز آخرتت را به دنیایت مفروش. (نهج البلاغه، نامه31)

به جز نامه سی و یکم در جاهای دیگری نیز صراحتاً به موضوع  بازآفرینی انسان به دست خویش اشاره شده است.

مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إمَاما فَلْيَبْدَأْ بِتَعْليمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْليمِ غَيْرِهِ، وَلْيَكُنْ تَأْديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسانِهِ وَمُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَمُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالاْءِجْلاَلِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَمُؤَدِّبِهِمْ.

هركس خود را پيشواى مردم قرار دهد، پيش از آموختن ديگران، به آموزش خود بپردازد، و بايد تربيت كردنش با سيرت و رفتارش، پيش از تأديب به زبانش باشد.آن كس كه معلم و مربّى خويشتن است، سزاوارتر است به احترام، از آنكه معلم و مربّى مردم است(نهج البلاغه، ح73)

همچنین به موضوع کنترل و هدایت خویشتن توسط خویش و پذیرش مسئولیت­های آزاد بودن اشاراتی شده است:

مَن كَرُمَت علَيهِ نَفسُهُ هانَت علَيهِ شَهوَتُهُ .

هر كه براى خود احترام قائل باشد خواهش هاى نفسانيش در نظرش بى ارزش باشد. (غررالحکم و دررالکلم ، ح 8771)

مَن كَرُمَت نَفسُهُ صَغُرَتِ الدُّنيا في عَينِهِ .

هر كه كرامت نفْس داشته باشد، دنيا در چشمش خُرد و ناچيز آيد. (عیون الحکم والمواعظ (لبثی) ص482، ح 8889)

مَن كَرُمَت علَيهِ نَفسُهُ لَم يُهِنْها بالمَعصيَةِ

هر كه براى نفْس (شخصيت) خود احترام قائل باشد، آن را با معصيت خوار نمى گرداند. (غررالحکم و دررالکلم ، ح 8730)

اما تمامی این­ها تحت تأثیر یک اصل است؛ اصلی که مطابق آن، انسان، جز با بندگی خدا، به آزادی حقیقی­ دست نمی­یابد، رشد نمی­کند و به رستگاری نمی­رسد. و تمام تفاوت میان تربیت الهی با تربیت غیر الهی همین است!

بدین ترتیب، مخاطب و نیز محصول نظام تربیت علوی، انسانی است که خود، در ساختنِ شخصیت خویش نقش دارد و با راهنماییِ راه­بری با تجربه، به خودآگاهی، استقلال و آزادی دست می­یابد و با اراده، خود را در مسیر هدایت قرار می­دهد و به رشد می­رسد. رشدی که جز با بندگی خدا برایش حاصل نمی­شود. و نباید فراموش کرد که آزاد شدن از قید و بندها، شرط پانهادنِ ارادیِ انسان در مسیر تربیت است و تا وقتی این آزادی حاصل نشود، نمی­شود در مسیر تربیت قرار گرفت.

 

گزاره5: مبنای تربیت علوی آزادی و انسان­گرایی و هدف اساسی آن آزاد کردن آدمی از بندگی غیر خدا است.

در تفکر الهی، "خدامحوري" به عنوان اصل اساسی در انسان‌گرايي جاري است. آدمي مي‌خواهد جانشين خدا شود و اين مسئوليت هر قدر كه او آزادتر باشد گران‌تر است. در این تعبیر، انسان، عاشق خداست. انسان-به خلاف باور ژان پل سارتر-  نمي‌خواهد خدا شود بلكه مي‌خواهد به سوي خدا، به مطلق، به بي‌نهايت سيـر كند. هر چند هيچ گاه به او نمي‌رسد زيرا او را نهايتي نيست!  سقفِ وجوديِ آدمي، در انسان‌گرايي الهی، خداست و سقف انسان‌مداري ماترياليستي(ماده گرایانه)، خودِ انسان است و همين است كه كلاف سردرگمي را ايجاد كرده و كسي چون سارتر را وادار نموده از نبودن خدا -به زَعم خود- در جهان تأسف بخورد و­ بگوید:کاش خدایی بود(!)  به تعبیر مرحوم دکترعلی شریعتی حقيقتا اومانيسم(مکتب اصالت انسان)، اگر از سطح ابتذال غريزي بالاتر رود و از خود‌خواهي‌خودمحورانه(Egocentrism) جدا گرديده، عميق و ريشه‌دارتر شود، خواه و ناخواه به اصلِ " انسان يك استثناء در جهان" اذعان مي‌كند و اين چيزي نيست جز واقعيتي زيبا كه داستان خلقت انسان در کتابهای مقدس و در قرآن از آن پرده برمي‌دارد.(شریعتی.علی، انسان در اسلام، 18)  تمامي فضيلت‌هاي نوعِ انسان بي‌شك از جانب خداوند متعال است و بي‌وجود خدا، انسان نيز بي‌معنا و وجودش عاري از هر گونه ارزش، اعتبار و فضيلتي است. اين است كه مي‌گوييم انسان‌گرايي الهی دقيقاً برمبناي فرض محوريت خداست و بي‌فرض وجود خدا و قدرت بي‌منتهايش، انسان نيز بي‌معناست.

بر این اساس، اکنون اگر محتوای نامه 31 نهج البلاغه بطور دقیق بررسی شود، می­توان پیام اصلی آن را به همه­ مخاطبان در چهار عبارت زیر خلاصه کرد:

  1.  تو، انسانی!... پس باید خود را انتخاب­گر، مستقل و آزاد بدانی و این داشته­­های ارزشمند الهی را قدر بدانی و برای رشد خود به کار گیری و نیز، مسئولیت همه­ آنها را بر عهده گیری!
  2. تو، نیازمند رشد و کمالی! پس باید نقص­ها و کمبودهایت را بشناسی و بدانی که چگونه آنها را با قرار گرفتن در مسیر هدایت برطرف کنی.
  3. و من(امام علی)، به عنوان "پدر/معلم/امام" -ضمن یادآوری این دو و گوش­زَد توانایی­ها و نیز کمبودها و ضعف­هایت- به تو آگاهی می­دهم و راه­هایی را نشانت می­دهم تا بتوانی از طریق آنها، مهار تربیت خویشتن را به دست گیری، هدایت شوی و رشد کنی.
  4. این رشد، حاصل آزادیِ توست و آزادی تو متکی بر بندگی خداست!

 

نتیجه...                        با تأمل بر نامه سی و یکم نهج البلاغه می­توان دریافت که نویسنده نامه به عنوان پدر/معلم/امام، به تبعیت از آموخته­های خود از محضر قرآن عزیز و نبیّ مکرم(ص)، تنها و تنها، "تذکر" و "آگاهی" می­دهد:

«فَذَکِّر إنَّما أنتَ مُذَکِّر لَستَ عَلَیهِم بِمُسَیطِر»(غاشیه/21-22)

«تذکر بده [یادآوری کن، آگاه کن]  زیرا تو ،تنها آگاهی دهنده ای. اما بر آنها هیچ تسلط و سیطره ای نداری!»

و شیوه­ی تربیتی وی عاری از هر گونه سلطه­جویی و تسلط­یابی، و دست­اندازی و مداخله است.

بدین ترتیب چنین می توان نتیجه گرفت که تربیت علوی، همان آزاد کردن است و از سودای هر گونه تسلط و سیطره­ای منزّه است و اساسی­ترین پیام این نامه –به عنوان منشور تربیت علوی- آن است که: ای والدین/معلمان، بر فرزندان/شاگردان خود حکومت و سلطه­گری نکنید و آنها را به بند خود نکشید! بلکه آنها را تربیت(آزاد) کنید!

و چه آزادیی برای انسان برتر از آن که فقط بنده­ خدا باشد!؟

و این، مهم­ترین و آخرین هدف و پیام این نامه­ شریف است: آزادی و عظمت انسان در گروِ بندگی خدا!

 

 

 

 

منابع

  1. الامام علي عليه السلام(1415)، نهج البلاغه، صبحي صالح، طهران:دارالاسوه، الطبعه الاولي
  2. ــــــــــــــــــــ(1371) ، نهج البلاغه، ترجمه وشرح فيض الاسلام.علينقي،  تهران:انتشارات فيض‌الاسلام
  3. ــــــــــــــــــــ. نهج البلاغه، ترجمه سید جمال الدین دین پرور، تهران، ایران: بنیاد نهج البلاغه
  4. ــــــــــــــــــــ. نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، ایران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
  5. ــــــــــــــــــــ. نهج البلاغه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، ایران: بنیاد نهج البلاغه
  6. باقري.خسرو(1380)، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران: انتشارات مدرسه، چاپ هفتم
  7. جعفري.محمدتقي (1378)، روانشناسي اسلامي، تهران:پيام آزادي
  8. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه(1372)، فلسفه تعليم‌وتربيت، تهران:سمت، ج1
  9. ــــــــــــــــــــ(1377)، آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن جلد1، زير نظر عليرضا اعرافي، تهران:سمت
  10. ــــــــــــــــــــ(1372)، مکتبهاي روانشناسي و نقد آن (2)، تهران:سمت
  11. رحیمی.علیرضا؛ گوهری پور.مرتضی(1388) تعلیم و تربیت: از نظریه تا عمل، تهران: پژوهشگاه آموزش و پرورش، چاپ اول
  12. رحیمی، علیرضا(1389)، تعلیم و تربیت بصیرتگرا، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)، چاپ اول
  13. ــــــــــــــــــــ(1390)، مقاله: انسانگرایی حضرت علی علیه­السلام در مدیریت امور مالیاتی، فصلنامه النهج، شماره31، تابستان 1390
  14. ــــــــــــــــــــ(1393)، منشور تربیت علوی:بازخوانی یک نامه، تهران:نهج، چاپ اول
  15. ــــــــــــــــــــ(1393)، دستنامه معلمان کتاب زندگی، تهران:نهج، چاپ اول
  16. شريعتمداري.علي (1374)،  رسالت تربيت و علمي مراكز آموزشي، تهران:انتشارات سمت، چاپ اول
  17. ــــــــــــــــــــ(1380)،  جامعه و تعليم‌وتربيت(مباني تربيت جديد)، تهران: انتشارات اميركبير، چاپ نوزدهم
  18. ــــــــــــــــــــ(1380)،  اصول تعليم و تربيت، تهران:انتشارات‌دانشگاه‌تهران،چاپ شانزدهم
  19. ــــــــــــــــــــ(1380)،   فلسفه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
  20. ــــــــــــــــــــ(1381)،  تعليم‌وتربيت‌‌اسلامي، تهران:انتشارات اميركبير،چاپ هفدهم
  21. ــــــــــــــــــــ (1381)،  چگونگي ارتقاء سطح علمي كشور، تهران: انتشارات فراشناختي انديشه، چاپ اول
  22. ــــــــــــــــــــ(1382)،  پرورش تفكر، تهران: انتشارت فراشناختي انديشه، چاپ اول
  23. ــــــــــــــــــــ(1382)،  اصول و فلسفة تعليم‌وتربيت، تهران: انتشارات اميركبير، چاپ بيست‌وسوم
  24. ــــــــــــــــــــ(1393)،    نقد و خلاقیت در تفکر، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، چاپ دوم
  25. شكوهي.غلامحسين(1363)، تعليم و تربيت و مراحل آن، مشهد:آستان قدس رضوي
  26. ــــــــــــــــــــ(1382)،  مباني و اصول آموزش و پرورش، مشهد:به نشر(آستان قدس رضوي)، چاپ شانزدهم
  27. کانت.ايمانوئل(1374)، تعليم و تربيت، ترجمه غلامحسين شکوهي، تهران:انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم
  28. میالاره.گاستون(1375) معنا و حدود علوم تربیتی، ترجمه علی­محمد کاردان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم
  29. «اعلامیه جهانی حقوق بشر (en)سازمان ملل متحد، ۱۶ دسامبر ۱۹۴۸. بازبینی‌شده در ۱۰ دسامبر ۲۰۱۴.
  30.  Meirieu.Philippe, Penser l'éducation et la formation, COURS DE MASTER DE SCIENCES DE L'EDUCATION, Apprentissages et didactique(s) ,(http://www.meirieu.com/COURS/listedescours.htm)

 

 

پی نوشت ها:


[1]-  email: Rahimie48@gmail.com        URL: rahimie.ir  

[2] - گزاره، جمله‌ای است خبری که می‌تواند درست یا نادرست باشد، هر چند که درستی یا نادرستی آن بر ما پوشیده باشد. برای نمونه، جمله «۲۳ عددی اول است» یا «۰>۹۹۹» هر دو جمله‌های خبری هستند؛ ولی جملات امری، پرسشی و عاطفی نمی‌توانند به عنوان یک گزاره گرفته شوند چون بررسی درستی یا نادرستی آن‌ها بی‌معناست.

[3]- ­جعفري بي‌اعتنايي به قوانين جان و روح و روان آدمي را موجب اختلال جان و روح و روان آدمي دانسته، لزوم رعايت آنها را گوشزد نموده است. (ر.ك به: جعفري.محمدتقي،1378،  106-105) همچنين باقري، شكوهي و تني چند از مؤلفان كتب اصول و مباني تعليم و تربيت، همين مسير را براي اكتشاف اصول تعليم و تربيت پيشنهاد كرده‌اند. (براي مثال، رك به: خسرو باقري.1380،69 و  شكوهي،1382،63 و دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، 1372،1/362)  

[4] - اعلامیه جهانی حقوق بشر یک پیمان بین‌المللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسیده است. این اعلامیه نتیجه مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسان‌ها مستحق آن هستند را به‌صورت جهانی بیان می‌دارد، درنتیجه حقوق بشر به حقوقی گفته می‌شود که همگان در همه زمان‌ها و مکان‌ها از آن برخوردارند. اعلامیه مذکور شامل سی ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر می‌پردازد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی‌ای را که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند را مشخص کرده‌استلایحه جهانی حقوق بشر از اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و دو پروتکل انتخابی آن تشکیل شده است. در سال ۱۹۶۶ مجمع عمومی دو لایحه جزئی‌تر مذکور را به تصویب رساند. در سال ۱۹۷۶ هنگامی که لایحه جهانی حقوق بشر توسط تعداد کافی از ملت‌ها مورد تأیید قرار گرفت، به حقوق بین‌الملل تبدیل شد.( ویلیامز ۱۹۸۱. اولین نسخه کتابی اعلامیه جهانی حقوق بشر)